منتقدان با روش جديد سلفي گري را زير ذره بين نقد ميبرند

011.png - 240x132 - 61.56 kb



درآمد

براي شناخت نقدهاي نويني که نسبت به جريانهاي سلفي گرا يا وهابي نگاشته شده، ضروري است ابتدا کاربرد معنايي واژه سلفي گري يا «السلفيه» را در فرهنگ نوشتاري انديشمندان معاصر بشناسيم، همچنين تا با جريانهاي گوناگون سلفي معاصر آشنا نباشيم، نمي توانيم درک صحيحي از نقدهاي جديد نگاشته شده نسبت به اين جريانها داشته باشيم. براي تامين اين دو هدف اين مقاله، با رويکردي توصيفي، ضمن معرفي مباني جريانهاي معاصر سلفي و بيان وجوه تمايز آنان، به طرح نقدهاي دروني اين جريانها نسبت به يکديگر و همچنين معرفي نقدهاي بيروني انجام شده توسط انديشمندان غير سلفي، پرداخته است.

ضرورت طرح اين بحث:

ضرورت شناخت تفاوتهاي درون گروهي سلفيت بدين جهت است که ميان گرايشهاي گوناگون سلفيت خلط نشود و فاصله فکري هر کدام تا باورهاي خود را بهتر شناخته، بتوانيم به شکل منطقي استراتژي مناسب را در برخورد با هر يک از گروهها اتخاذ نماييم. از سوي ديگر بايد فضاي فکري جهان اسلام و نگاه نخبگان معاصر را به جريان سلفي گري به شکل دقيق بازشناسي نماييم تا سطح مقبوليت سلفيت يا مقابله با اين جريان در ميان انديشمندان معاصر شناسايي شود.

كابرد معاصر واژه «سلفي گري»

استاد «نواف قديمي» يکي از نويسندگان و پژوهشگران عربستان معتقد است:

واژه «السلفيه» به عنوان واژه اي که بيانگر مکتبي عقيدتي يا منظومه اي عقلي که در دلايل خود به مباني و معيارهايي تکيه داشته باشد، نوپديد است و استعمالي جديد مي باشد. در ميراث فکري کهن، واژه «اهل حديث» بيانگر اين مکتب فکري بوده که يکي از گرايشهاي «اهل سنت و جماعت» و در مقابل مکتب «اهل رأي» مي باشد، ولي اصطلاح «سلفي گري» امروز در زمينه هاي گوناگوني به کار برده مي شود. گاهي بيانگر تکيه بر ميراث فکري است و به اين معنا در برابر واژه هايي مانند «پيشرو»، «نوگرا» و واژه هاي ديگر از اين دست قرار مي گيرد. بسياري از پژوهشگران جهان عرب همانند «جورج طرابيشي» و «عزيز نعمه» اين تعريف را پذيرفته اند.

در برخي موارد هم خارج از چارچوب التزام به ميراث فکر ديني به کار برده مي شود ممکن است اصطلاح سلفي را حتي براي کساني که بيرون از جريان اسلامي هستند به کار ببرند مانند: «مارکسيست سلفي» يا «پان عربيست سلفي» به معناي شخصيتي که ديدگاههاي اساسي مذهب، مکتب يا حزب خاصّي را مبناي خود قرار داده و نظريات نوگرا را نمي پذيرد.

برخي از محققان مانند «محمد عابد الجابري» و «فهمي جدعان» و ... و همچنين برخي غربيان واژه «سلفي گري» را براي تمامي جريانهاي اسلام گرا، با تمامي تنوع موجود در آن به کار مي برند. اينان معتقدند هر شخصيت اسلامگرا، ضرورتا سلفي است زيرا با متن مبنايي کهن يعني «کتاب و سنّت» مرتبط است. مبنايي بودن کتاب و سنّت نيز به جهت اين است که تمام جريانهاي اسلامي بر محوريت آن توافق نظر دارند. بر اساس اين معنا، تمامي جريانهاي متنوع اسلامي سلفي هستند مانند اخوان المسلمين(با تمامي مکاتبش)، جريانهاي سلفي سنّتي، جريانهاي جهادي، جماعت تبليغ، حزب تحرير، جنبشهاي گذر کرده از چارچوبهاي سنّتي مانند «العداله و التنميه» ترکيه و مغرب، «النهضه» در تونس، «الوسط» مصر و ... تمامي اين جنبشها و حرکتها، همگي بيانگر گوناگوني و تنوع درون چارچوب سلفي گري هستند.

ولي در دايره اسلامگرايان، اين واژه بيانگر معناي مشخصي تري است و بسياري از جنبشها، احزاب و گروههاي اسلامي از اين دايره بيرون هستند.

 به شکل خلاصه اين واژه بيانگر استمرار طبيعي مکتب «اهل حديث» است. اين گرايش مباني اعتقادي را به شکل تفصيلي، بر اساس مباني اهل حديث روشن مي کند و به شکل طبيعي بر خلوص اعتقادي در تعامل خود با گرايشهاي مخالف، در درون صفوف اسلامگرايان تاکيد دارد. همچنين بر «مرجعيت سلف» در تعامل با تمامي مسايل و امور تاکيد مي کند، به گونه اي که از محدوده ديدگاههاي رايج نزد سلف بيرون نمي رود و در صورت اختلاف سلف بر دو ديدگاه، تاسيس ديدگاه سوم را جايز نمي داند...

به همين جهت بيشتر سلفي گرايان، برخي دست آوردهاي فکري و سياسي جديد مانند «دموکراسي»، «جامعه مدني» و ... را نپذيرفته، چنين توليدات فکري و روشهايي را «بدعت»ي دانسته که در ميراث اسلامي از آن خبري نبوده و در فضاي سياسي رايج سلف وجود نداشته است.

«شيخ ناصر الدين الالباني» رحمه الله از نخستين کساني بود که اصطلاح سلفيت را با حجم بالايي در مجامع علمي جا انداخت.[1]

تقسيم بنديهاي جديد وهابيت:

سلفيت، در دوران معاصر را مي توان به سه گرايش اصلي:

الف) سلفيت علمي يا حکومتي

ب) سلفيت اصلاحي

ج) سلفيت جهادي

تقسيم بندي نمود که در ذيل به اساسي ترين وجوه تمايز و همچنين نقدهاي دروني هر جريان نسبت به ديگر جريانهاي سلفي اشاره مي کنيم:

بازخواني سلفيت علمي يا حکومتي:

تفاوت اصلي سلفيت حکومتي با سلفيت جهادي؛ فلسفه سياسي اين گرايشها و به شکل مشخص نوع موضع گيري اين گروهها نسبت به انحراف حاکمان سياسي از شريعت اسلامي است. تفاوت اين گروهها در اعتقاد به جواز انقلاب و سرنگوني حکومتهاي فاسد مي باشد.

بنا به ديدگاه سلفيت حکومتي که مستند به برخي متون روايي و فتاواي اهل سنّت مي باشد، حاکم سياسي به هر شکلي که به قدرت رسيد تا هنگامي که آشکارا کفر خود را اعلام نکرده باشد، «ولي امر» جامعه اسلامي است و «اطاعت» از او واجب شرعي مي باشد. در اين تفکر، در صورتي که ولي امر و حاکم سياسي، خلاف شرعي انجام داد، مردم و عالمان ديني تنها وظيفه امر به معرف زباني را دارند. قيام عليه چنين حکومتهايي در اين نگاه بسيار مذموم، خلاف شرع و ناپسند مي باشد. اين گرايش در حقيقت سلفيت سنّتي است که به شکل مستقيم از درگيري با صحنه عمومي فرهنگي و سياسي کناره گيري مي کند و توجه به مسايل علمي و شرعي را ترجيح مي دهد، در زمينه هاي فقهي سخت گير است و نسبت به گفتمان انديشه معاصر، احتياط دارد.

از متن اين جريان گرايشي برخواسته به نام «سلفيت احيايي» نماينده و سخنگوي اين گرايش شيخ «محمد ناصر الدين الباني» مي باشد. «فرانسوا بورگا» و «اوليويه» معتقدند: علّت رشد اين نوع از سلفيت، به استراتژيهاي امنيتي حکومتهاي کشورهاي خليج بازگشت دارد. حکومتهاي کشورهاي خليج از اين نوع سلفيت پشتيباني کرده، اين گرايش را به گرايشي محافظه کار تبديل نمودند و در رويارويي با سلفيت روبه رشد سياسي و جهادي، از آن بهره برداري کردند.[2]

 دعوت اين جريان، بازگشت به اسلام بدون آلودگي به هواها و بدعتهاي معاصر و کهن است(بدعت بنا به تعريف سلفي) اين گرايش معتقد به پردازش پايگاه مستحکم و مستند به افراد صالح است و گروه گرا نيست. اين گرايش داراي دغدغه «نجات افراد» است و فعاليت گروهي و همچنين عملکرد سياسي و جهادي را به شکل جمعي و تشکيلاتي، حرام مي داند. اين گرايش معتقد است «تربيت و تزکيه» جامعه، در نهايت منجر به تشکيل حکومت اسلامي خواهد شد، بدون اينکه با حاکميت موجود رودرو شود يا در مشروعيت سياسي آن تشکيک نمايد.... عبارت مشهور آنان اين است که «سياست، ترک سياست است»

اين گرايش معتقد به تحريم وسايل و اماکن تفريحي، سينما، موسيقي و ... مي باشد، بر خلاف جريان اصلاحي سلفي که معتقد است تا وقتي اين پديده ها بر خلاف متون شرعي و مقاصد شريعت اسلامي عمل نکرده باشند، استفاده از آنها جايز است.

بيشتر پيروان اين جريان از طبقات فقير و حاشيه نشين جامعه هستند.

شعار و انديشه اساسي اين جريان را مي توان در اين بيت شعر خلاصه نمود که بارها در گفتار و نوشتار آنان مطرح شده است:

و کل خير في اتباع من سلف                   و کل شرّ في ابتداع من خلف

(تمامي خيرها در پيروي از سلف و پيشينيان است                    و تمامي شرور در بدعتهاي کساني که بعدها آمدند)[3]

سلفي گري جهادي:

برخي از تحليلگران معاصر، کتاب «معالم في الطريق» نوشته سيد قطب را مانيفيست جنبشهاي جهادي و سلفي دانسته اند در حالي که پژوهشگراني ديگر، کتاب «الفريضه الغائبه» نوشته «محمد عبدالسلام فرج» را منبع اساسي نظريه پردازي اين گرايش برشمرده اند. اين پژوهشگران با اعتراف به اهميت انديشه هاي سيد قطب در بروز ديدگاههاي راديکال، بر اين نکته تاکيد دارند که کتاب عبدالسلام فرج، به شکل مشخص به نظريه پردازي درباره عملکرد مسلحانه پرداخته است.[4]

در نقطه مقابل، جريان سلفيت علمي و حکومتي، معتقد است که سلفيت جهادي اساسا سلفي نيست و به جهت تکفير و کشتار بيگناهان خود را به دروغ به مفاهيمي مانند سلفي گري و جهاد منتسب نموده است. براي شناخت تفاوت دقيق اين دو نگاه و بررسي نقدهاي سلفيت حکومتي نسبت به سلفيت جهادي مي توان به سلسله مقالاتي که شيخ «عبيکان» در روزنامه الشرق الاوسط نگاشته است مراجعه نمود. با اين که قرار بود مناظره اي  ميان شيخ «طرطوسي» -يکي از نمايندگان تفکر سلفيت جهادي در سوريه- و شيخ «عبيکان» در همين موضوع انجام پذيرد ولي اين مناظره انجام نشد.

نمايندگان جريان سلفيت حکومتي معتقدند گرايش سلفيت جهادي انديشه هاي «خوارج» را احيا نموده است در حالي که در مقابل جريان جهادي، سلفيت سنّتي را به پيروي از تفکر «مرجئه» و توجيه فساد حاکمان سياسي متهم مي نمايد.

از سوي ديگر جريان سلفي جهادي به شدت با گروههاي اسلامگرا و حتي سلفي که در فرآيند فعاليتهاي سياسي مشارکت مدني داشته اند مخالفت مي نمايد. القاعده به صراحت حماس را به جهت شرکت در انتخابات و تشکيل حکومت محکوم کرد و حماس را به انتخاب يکي از دو حالت فرمان داد: باقي ماندن به شکل جنبشي جهادي و جهاني يا تبديل شدن به حرکتي سياسي غير ديني و غير ارزشي.

برخي نويسندگان اين جريان معتقدند مشارکت مدني در حکومتهاي رايج کنوني، تلاش براي نزديک کردن اسلام و کفر است و راهيابي جريانهاي سلفي به پارلمان طعمه اي براي از بين بردن تدريجي اين گروهها مي باشد. آنان گروههاي شرکت کننده در فرآيند مشارکت مدني را گرفتار روشهاي ماکياولي دانسته که سياست را برتر از هر شريعتي مي دانند.[5]

«ابوقتاده فلسطيني» يکي ديگر از نويسندگان اين جريان در مقاله اي با بررسي فتواي تکفير «قاضي عياض مغربي» نسبت به عالماني که کفر دولت «عبيديه» را اعلام نمي کردند، تلاش دارد با نمونه سازي و تشبيه تاريخي، کفر عالماني را که کافر بودن حکومتهاي فعلي را تصريح نمي کنند، اثبات نمايد.[6]

سلفيت جهادي و مرحله خود انتقادي

«سيد امام بن عبدالعزيز الشريف» ملقب به دکتر «فضل» يا «عبدالقادر بن عبدالعزيز» پيشتر رهبر گروه مصري «الجهاد» بوده است. او نويسنده کتابهاي مشهوري مانند «اعداد العده»، «الجامع في طلب العلم» است که يکي از منابع اصلي جريان سلفيت جهادي است. اين دو کتاب معمولا در حلقه هاي علمي شبکه القاعده تدريس مي شود. دکتر فضل، القاعده را به تحريف و تلخيص کتاب الجامع متهم کرده است به گونه اي که معتقد است کتاب متداول در شبکه القاعده بيانگر پيام اصلي کتاب نيست. هر چند سالهاست که از رهبري گروه الجهاد کناره گيري کرده ولي همچنان در جايگاه نظريه پردازي سلفيت جهادي باقي مانده است.

در کتاب کوچکي به نام «وثيقه ترشيد العمل الجهادي في مصر و العالم» به بررسي مخالفتهاي شرعي پديد آمده در روند جهاد پرداخته است. او با بدعتهايي که در کشتار بيگناهان به نام جهاد به وجود آمده مخالفت مي کند. بارزترين انتقادهاي اين نويسنده از کشتارهاي انجام شده بر اساس جنسيت، رنگ پوست و مو، کشتارهاي مذهبي و کشتار مسلمانان و غير مسلماناني که قتلشان  جايز نيست، مي باشد. او از زياده روي در استناد به مساله «تترس» براي افزدون به محدوده کشتار و حلال دانستن اموال کساني که در پناه اسلام هستند و از بين بردن داراييهاي مردم، انتقاد کرده است. او تمامي اين مسايل را از اموري دانسته که مورد نهي الاهي واقع شده است حتي در هنگام جهاد.

شخصيت هاي ديگري مانند «عبود الزمر» و «طارق الزمر» نيز با صدور بيانه اي با عنوان «مبادرات الجهاد نحو غد افضل» در مصر خواستار به وجود آمدن گرايش باز سياسي و آزادي زندانيان شده بودند. اين بازنگري تنها در محدوده معامله اي سياسي براي آزاد سازي زندانيان باقي نماند بلکه به مبنايي فکري تبديل شد براي دست آوردهاي سياسي ديگر در افکار عمومي مصر.

اين بازنگريها بيانگر درگيري شديد به وجود آمده ميان القاعده(نماينده کنوني سلفيت جهادي) و رهبران تاريخي و موسس اين جريان مي باشد.

از ديگر نمونه هاي اين خود انتقادي نگاشته هاي «ابومحمد المقدسي» يکي از نظريه پردازان سلفيت جهادي در کشور اردن مي باشد. او در کتابش به نام «رسائل الجفر» و مقاله مشهوري که در اين زمينه به نام «الزرقاوي مناصره و مناصحه» نگاشته است، انتقاداتي تقريبا مشابه با انتقادات دکتر فضل مطرح کرده است.[7]

«ابوبصير طرطوسي» نظريه پرداز سلفيت جهادي در کشور سوريه هم در مقاله اي با نام «عندما تنحرف مسيره الجهاد عن المسار» عملکرد و برخي ديدگاههاي سلفيت جهادي را آسيب شناسي کرده است و در کتاب «الجهاد و السياسه الشرعيه مناصحه و مکاشفه للجماعات الجهاديه المعاصره» به بررسي قواعد و مرزهاي جهاد در اسلام مي پردازد.

شاخصه هاي سلفيت اصلاحي يا ميانه:

گرايش سلفيت اصلاحي با حفظ اعتقاد به مباني سلفي گري، با علوم انساني جديد، مسايل مرتبط با تمدن اسلامي، جريانهاي اصلاحي انديشه ديني و ... آشنا است و تلاش دارد به پاسخگويي به نيازهاي انسان معاصر بر اساس مباني انديشه سلفي بپردازد.

تلاش پيروان اين گرايش جذب جوانان با نوسازي گفتمان سلفي و همچنين پرهيز از تندروي و سختگيري رايج در جريان سلفي حکومتي است.

«بسام ناصر» يکي از نويسندگان اردني و متمايل به اين جريان در تلاش براي ترسيم گفتمان سلفيت اصلاحي به بيان تفاوتهاي جريان سلفيت حکومتي و اصلاحي پرداخته است. او ضمن ابراز وفاداري خود به روش سلفيت، اصلاحي دروني و متکي بر روشهاي سلفيت را ضروري مي داند و نقصهاي زير را براي سلفيت سنّتي برمي شمارد:

الف) اشباع عقلانيت سلفي از مفهوم فرقه ناجيه و طايفه منصوره و تطبيق انحصاري اين مفاهيم بر جريان سلفي گري؛ انحصارگري نسبت به دستيابي به حق و برتري جويي نسبت به خلق و در نتيجه، عدم قبول مخالفان مسلمان خود؛ عدم توان همزيستي مسالمت آميز با آنان و دسته بندي ديگران تحت عناوين گمراهي و بدعت تا جايي که حتي ديگر گروهها و گرايشهاي اسلامي سلفي هم فرقه هاي گمراه و اهل بدعت معرفي مي شوند.

ب) نداشتن درک تاريخي: اشتغال به پرسشهاي دوران گذشته، پيوند با مسايل و غرق شدن در مشکلات فکري آن دوره گاهي با طرح پرسشهاي قرن دوم هجري، گاهي با مطرح کردن امام احمد بن حنبل و فتنه خلق قرآن و گاهي هم با طرح ابن تيميه و عملکرد فکريش و ... ولي نسبت به پرسشهاي دوران معاصر و بحرانهاي عيني زندگي، درگيري با مشکلات و مسايل معاصر اساسا توجه و اهتمام فراواني ندارند. برخي از اين شيوخ حتي به مشروع بودن مقاومت در برابر اشغالگران اعتقادي ندارند چون چنين مقاومتي را مشروط به اجازه گرفتن از ولي امر مي دانند. دائما نسبت به گروههاي اسلامي مانند اخوان المسلمين، حزب التحرير و جماعت تبليغ هشدار مي دهند ولي نسبت به خطر اشغالگري در فلسطين و عراق ساکت مانده اند.

ج) عدم مشارکت فعال سياسي: نقشه عملکرد سلفيت سنّتي در محدوده طلب علم خلاصه مي شود. همچنين مشارکت فعال سياسي در فرايند اصلاحات سياسي و شرکت در انتخابات را منکر مي شوند. ديدگاهشان نسبت به مسايل نوپديدي مانند دمکراسي، انتخابات، احزاب سياسي، مخالفت مسالمت آميز با دولت از طريق روزنامه و تظاهرات و ... منفي است.

د) توجه به عبادات فردي: در سلفيت سنتي رجوع و التزام به دين در اصرار بر عبادات فردي خلاصه مي شود ولي عباداتي که حصار حفاظت کننده از جامعه را تشکيل مي دهد در ادبيات آنها پنهان است. روشن است که پديده شوم «استبداد و حاکمان جور» در تاريخ جوامع اسلامي به دليل عدم التزام به مسايل عبادي فردي به وجود نيامده است.[8]

امام «محمد غزالي» در کتاب «هموم داعيه» در بخش «السلفيه التي نعرف» بيان مي کند: «سلف ما از نظر تعداد کمتر و از نظر مالي فقيرتر بودند. بر روي زمينهاي خشک زندگي مي کردند، از تمدنهاي بزرگ انساني دور بودند، چگونه موفق شدند و سيادت يافتند ولي ما شکست خورديم و عقب مانديم؟ به اعتقاد من فرهنگهاي مسموم در دسترسمان و حالتهاي ناهمگوني که به آن خو کرده ايم باعث مصيبت زدگي ما شده است... چرا جنگهاي علمي کهن را زنده مي کنيد؟ اين درگيريها در دوراني انجام شده که حاکميت اسلام فراگير و ضرر اندک بوده است ولي امروز حاکميت اسلامي ضعيف است، بلکه اسلام فاقد دولت است.»

«اسامه محمود» يکي از منتقدان سلفيت سنتي ويژگيهاي اين نوع تفکر را در دوران معاصر در مقاله اي [9]بيان نموده است: او به هفت ويژگي زير اشاره نموده و خواهان به وجود آمدن اصلاحات فراگير در سلفيت گشته است: عدم توجه به واجبات معاصر و توجه به تحريمها و وجوبات فردي و جزيي، زيادروي در فقه فروع دين و درگيري با متون و شروح کهن، گرفتن آزادي ديگران و اعتقاد به حق وصايت بر ديگران، نگاه تجزيه اي به اسلام و عدم جامعيت، اشتباه شديد در مرجعيت و منابع شريعت ناشي از تقدس گرايي نسبت به تاريخ و شخصيتهاي تاريخي، اصرار بر شعائر و خوار شمردن مسايل دنيايي، تعطيل کردن عقل به گمان حمايت از وحي.

شخصيتهايي مانند «رشيد رضا»، «ابن باديس» و «علال الفاسي» جزو پيشروان گرايش سلفيت اصلاحي به شمار مي آيند. اين جريان در سالهاي اخير، به ويژه بعد از رشد جريانهاي سلفي جهادي، به نوعي ويژگي هماهنگ سازي ميان دو گرايش پيش گفته را پيدا کرده است. اين ويژگي که در اصطلاح لاتين symthiese ناميده مي شود، بيانگر حالتي از همزيستي ميان دو انديشه متناقض است به گونه اي که تلاش مي کند با ارايه ترکيب جديدي از اين دو انديشه، ميان ويژگيهاي دو تفکر جمع نمايد.[10]

با وجود باور به انقلاب و حرکتهاي مسلحانه، سلفيت اصلاحي معتقد است بايد ابتدا بستر مناسب براي پروژه هاي جهادي فراهم گردد و الا جهاد و برخورد با حاکميتهاي سياسي موفق نخواهد بود.[11] همچنين ميان شيوه جهاد با اشغالگران و مبارزه با حکومتهاي استبدادي تفاوت قايل مي شود و در نوع نخست روش مبارزه مسلحانه را توصيه مي کنند.[12]

بيانه اي با عنوان «علي اي اساس نتعايش»(بر چه مبنايي همزيستي داشته باشيم؟) توسط سه شخصيت اصلي اين جريان در عربستان يعني «سلمان العوده»، «ناصر العمر» و «سفر الحوالي» نگاشته شد و به امضاي 150 نفر از شخصيتهاي سياسي، علمي و ديني عربستان رسيد. در اين نامه مردم آمريکا مخاطب قرار داده شده اند و بر امکان همزيستي مسالمت آميز ميان جهان اسلام و غرب تاکيد شده است. اغلب امضا کنندگان اين نامه در گذشته جزو جريان سلفيت جهادي بوده، گفتمان تندي داشتند. بنا به تحليل برخي ناظران، اين دگرگوني ادبيات سياسي ناشي از بهره برداري سلفيت اصلاحي از واژگان و ادبيات غرب براي پيش برد اهداف سياسي خود مي باشد.[13]

برخلاف تحليل پيش گفته به نظر مي رسد، تحول فکري اين جريان تنها در چارچوب مانوري سياسي محدود نمي شود و دگرگوني قابل ملاحظه اي در نمايندگان اين تفکر به وجود آمده ولي آنچه قابل توجه است اين است که اين جريان در ميدان عمل نسبت به آرمان همزيستي مسالمت آميز و رعايت حقوق ديگر مذاهب و اديان تا چه اندازه صادق و موفق بوده است؟

برخي شخصيتهاي اين جريان همانند «ابويعرب مرزوقي» هر چند فاصله فکري و روشي خود را با جريان حاکم وهابيت نشان داده است ولي شخصيت ابن تيميه و نوع روش انديشه او را به عنوان روشي اصلاحگرانه در تاريخ اصلاح ديني برشمرده و از او به عنوان مصلحي ديني الگو سازي مي کند. همين شخصيت با حساسيت سازي فکري نسبت به حزب الله و شخص حسن نصر الله به پديده ايران هراسي دامن مي زند و ايران را خطر اساسي براي جهان عرب در عرض خطر اسرائيل معرفي مي نمايد.[14] با کمال تاسف اين جريان در نگاه به شيعه متاثر از توهمها و تهمتهاي مشهور به تشيع مي باشند.[15] موضع گيري و اظهار نگراني شيخ سلمان العوده درباره گسترش تشيع در سوريه و بيان اينکه با شيعه تفاوت مبنايي داريم، مويد اين ديدگاه هست. چنانکه شيخ سفر الحوالي نيز در سايت شخصي خود، مطالب ناصحيحي نسبت به شيعه نگاشته است.

نشريه «القبله» ارگان جمعيت «الکتاب و السنه» در اردن به نظريه پردازي بر اساس اين مباني مشغول است. اين جمعيت در سال 1993 م به عنوان پشتيباني براي جريان سلفيت اصلاحي که در آن دوره در جهان عرب به ويژه عربستان رو به رشد بود، شکل گرفت. عالماني مانند شيخ «سفر الحوالي» و «سلمان العوده» جزو تاسيس کنندگان اين جمعيت بودند.[16]

يکي از محورهاي فکري اين جريان تلاش براي مصلح نشان دادن شخصيتهاي سلفي مي باشد.

دکتر «وهبه زحيلي» در کتابي با عنوان «تأثر الدعوات الاصلاحيه الاسلاميه بدعوه الشيخ محمد بن عبدالوهاب» تمامي جريانهاي اصلاح انديشه ديني معاصر حتي انديشه هاي محمد اقبال لاهوري را نيز متاثر از حرکت محمد بن عبدالوهاب دانسته است!

يکي از محورهاي تلاش اين جريان تلاش براي برون رفت وهابيت و سلفي گري از حالت مجادله و خصومت با ديگر فرق و مذاهب است. برخي از نمايندگان اين جريان تلاش دارند، با توجه به تاثير پذيري وهابيت از شخصيت ابن تيميه، جنبه هاي ديگري از ميراث و شخصيت ابن تيميه را زنده کرده تا حالت تهاجمي ابن تيميه نسبت به مذاهب، تنها الگوي جريان سلفي نباشد. در اين ميان مي توان به انديشمند معاصر«ابوالحسن ندوي» اشاره کرد. ايشان در کتاب خود به نام «ربانيه لارهبانيه» فصلي را با نام «اکتشاف جديد في شخصيه ابن تيميه» نگاشته است. او در اين فصل جنبه هاي معنوي، ذکر، نکات اخلاقي و ... را از زندگي و آثار ابن تيميه جمع آوري نموده است.[17]

برخي نويسندگان اين جريان ضمن ابراز نگراني از فزوني به کار گيري واژه هايي مانند «خوارج» و «مرجئه» و جنگ دروني وهابيان و اتهام يکديگر با چنين الفاظي، معتقدند توجه بيش از اندازه به جنبه مجادله اي و نقد و بحث درباره ديدگاههاي فرق و مذاهب باعث شده، وهابيت از وظيفه احياگري اخلاقي و تمدني در جامعه باز بماند. از ديدگاه اين انديشمندان، وظيفه عالمان سلفي تعميق ايمان ديني در قلب جامعه اسلامي، رشد اخلاص، مهرباني و عاطفه، اقدامگري و شهامت، ايثار و فداکاري و ... است در حالي که با غرق شدن در فضاي رديه نويسي و مجادلات تند اعتقادي چنين وظيفه اي فراموش مي شود. بنا به تعبير اين متفکران برخي عالمان سلفي متون اعتقادي و منظومه ها و شروح را خوب حفظ مي کنند ولي شخصيتهايي خشک طبع، تند مزاج، با دينداري رقيق و عبادت اندک هستند. چنين پديده اي باعث تشکيک در سودمند بودن علم اعتقادات شده زيرا انسان را از فوايد علمي و تاثيرات عملي و رفتاري آن را در زندگي تهي مي کند.[18]

نقد و تحليلهاي جديد از جريان سلفي گري

خواستگاه تاريخي سلفي گري:

«جمال مهدي صالح» يکي از نويسندگان نو انديش شيعه، معتقد است: در اثر تحولات و تاثير و تاثر معرفتي و سياسي پديد آمده در عهد مامون عباسي و به جهت دگرگوني دراماتيک گفتمان رسمي حکومت(خلافت) و جانبداري مامون از جريان فکري معتزله، متن سلفي، از بعد معرفتي به بعد اجتماعي منتقل شد. نويسنده با طرح تحولات پديد آمده در اثر جنبش «طالبيين» در اين دوره، به تحرک معرفتي جريان اهل حديث اشاره کرده است. از ديدگاه نويسنده جريان اهل حديث براي ايجاد جايگزين واقعگرا در مقابل اعتقاد «امام منتظر» که جايگاهي اساسي در افق ايدئولوژي شيعه داشت، باور به «سفياني» را به وجود آورد. اين جريان، مشروعيت خلافت بني اميه را بازسازي کرد، و فضائلي براي بني اميه آَشکار نمود و نقش معاويه را به عنوان کاتب وحي در صدر اسلام پررنگ نمود. چنين روش فکري به شکل ضروري بر تکفير مخالفان حکومت اموي و همچنين کساني که در طول تاريخ عليه آنان قيام کرده بودند، بنا شده بود، مانند تکفير جهميه، که سلف معتزله به شمار مي روند و به مشروعيت خلافت اموي اعتقاد نداشتند. بنا به اعتقاد نويسنده، اصطلاح «اهل سنّت و جماعت» توصيفي رسمي بود که اشاعره در دوره هاي بعدي براي خود برگزيدند ولي ريشه اين اصطلاح به اصحاب حديث بازگشت دارد. بنا به آنچه طبري و ابن جوزي بيان کرده اند، بعد از کناره گيري امام حسن(ع) از حکومت و به قدرت رسيدن معاويه از سال 198 ه.ق تا حدود سال 204 هرج و مرج حاکم گرديد و دزدان و راهزنان بر زندگي مردم مسلط شدند. برخي افراد موجه با رهبري و راهنمايي اهل حديث گروهي براي مبارزه با اين هرج و مرج تشکيل دادند. اين گروه  «مطوعه» يا «متطوعه» ناميده شدند. در طول زمان با تکيه بر باورهاي ايدئولوژيک خود، تجربه تشکيلاتي و نظامي پيدا کردند. امام احمد بن حنبل نيز يکي از شرکت کنندگان در اين گروه بود. اين گروه توانست تا حدودي بر اوضاع امنيتي مسلط گردد. چنانکه ابوالفرج اصفهاني در کتابش به نام «مقاتل الطالبيين» بيان مي کند، اين گروه در حمله «هرثمه» عليه قيام طالبيين به رهبري «ابوالسرايا» شرکت کرده همچنين توانستند حاکميت بغداد را از دست عباسيان خارج نمايند. آنها مامون را در اين منطقه عزل و خليفه اي به جاي او منصوب کردند. اين گروه هسته نخستين سلفيت(به معناي سلفي گري اهل سنّت که در رفتار خود بر حاشيه راندن طرف مقابل تکيه دارد) بود. اين تجربه براي گروه سلفي، ابعادي اجتماعي پديد آورد و گفتمان سلفي به گفتماني داري قدرت اجتماعي تبدل شد. اين گروهها بعد از شکل گيري نخستين حلقه خود، توانستند با اجراي بي تسامح «امر به معروف و نهي از منکر» بر اساس ديدگاههاي خود، رهبري جامعه را به دست بگيرند. تکرار همين تجربه را در آغاز حکومت طالبان در افغانستان مشاهده مي کنيم. اصحاب حديث تلاش کردند با ابراز احاديث نبوي درباره شرافت قريش و نقش رهبري آن، عدالت صحابه، مشروعيت وقايع سقيفه و حتي مشروعيت خلافت اموي(مبنايي که حنبليها به شکل قابل توجهي از آن دفاع نموده و در نوشته هاي احياي کننده مذهب حنبلي يعني ابن تيميه مشاهده مي شود) مباني نظري خود را تثبيت نمايند. اين دوره حقيقتا دوره شکل گيري ايدئولوژيها بوده است. تفاوت ايدوئولوژيهاي گوناگون فرق و مذاهب را در دوران فتنه «محنه» يا داستان «خلق قرآن» مشاهده مي کنيم. توصيف اين دوره به فتنه، از طرف گفتمان سلفي مشابه با نامگذاري دوران قتل عثمان بن عفان به فتنه مي باشد. اصحاب حديث در مساله خلق قرآن، گرفتار تفتيش عقايد و ترور فکري و جسمي از طرف مامون شدند. در پي چنين فضاي دشمني و همچنين بر اساس تجربه پيشين خود در شکل گيري گروههاي «مطوعه» خشونت تبديل به بخش مهمي از ادبيات اين جريان گرديد. به همين جهت مشاهده مي کنيم که تجربه گروههاي سلفي رشد کرده، گفتمانشان از نظر معرفت شناختي شفافيت مي يابد.[19]

«دکتر عبدالحکيم فيتوري» يکي ديگر از تحليلگران انديشه سلفي، در چندين مقاله، با بررسي تدريجي مراحل پيدايش، شکل گيري، رشد، احياي تفکر سلفي، علاوه بر بررسي دقيق خواستگاه پيدايش سلفيت، به شرح روشهاي معرفتي و مباني فکري اين گرايش، به ويژه مساله «تکفير» در اين منظومه فکري و  نقش اساسي ابن تيميه در مسايل تکفير و نظريه پردازي سياسي سلفيت پرداخته است. عناوين مقالات اين نويسنده عبارت است از:

«ابن حنبل و تأسيسه للعقل السلفي»، «ابن تيميه و تشييده للعقل السلفي»، «ابن تيميه و قضايا التکفير» «العقل السلفي من التفکير الي التکفير»، «ابن تيميه و التنظير السياسي»

 

سلفي گري از منظر معرفت شناختي:

دکتر «طه عبدالرحمن» معتقد است بحران سلفيت احيايي، در مرحله نخست، معرفت شناختي است. سلفيت گمان مي کند در صورتي که به قواعد زبان عربي، عرف عرب در گفتمان آشنا باشد، همچنين از ديدگاهها و روايات سلف کمک بگيرد، توانايي و قدرت لازم نظري و عقلي را براي شناخت مقاصد حقيقي متون کتاب و سنّت را خواهد داشت. سلفي احيايي معتقد است بدون تاويل و هيچ گونه تصرفي از جانب دريافت کننده متن، امکان قرائت متن وجود دارد. در حالي که رسيدن به متوني که سلف صالح به وجود آوردند تنها با واسطه عبور از طبقاتي از تجربه و شبکه هايي از معارف متاخر از دوران اين متون ممکن است.[20]

 

سلفيت و پاکسازي بني اميه:

«محمد بن المختار الشنقيطي» نويسنده موريتانيايي ساکن آمريکا در نقدي که نسبت به روش فکري سلفيت داشته ضرورت نوزايي جديدي را در انديشه سلفي تبيين نموده، به افقهاي پديد آمده اين تحول نيز اشاره مي نمايد. در ميان هفت انتقاد اساسي که نسبت به ساختار تفکر سلفي مطرح مي نمايد، نوع برخورد سلفيت با دوران حاکميت بني اميه ويژگي خاصي دارد. جانبداري فکري و سياسي سلفيت از بني اميه بارها توسط نويسندگان شيعه مطرح شده است ولي اين بار اين حقيقت توسط يکي از نويسندگان منسوب به جريان سلفيت اصلاحي مطرح مي گردد. شنقيطي در اين مقاله با بررسي کتاب «العواصم من القواصم» نوشته «ابوبکر بن عربي» به حاشيه «محب الدين خطيب» (کتابي که منبع اصلي سلفيت در تحليل مسايل تاريخ اسلام، به ويژه فتنه هاي به وجود آمده در صدر اسلام مي باشد) اين گرايش تطهيري و جانبدارانه را نسبت به بني اميه و حتي شخصيتي مانند «يزيد بن معاويه» اثبات نموده است.[21]

علل گسترش وهابيت:

«يوسف عبدالله ديني» يکي از تحليلگران پديده سلفيت، در مقاله اي با عنوان «السلفيه کمنطق للحياه» به بررسي علل گسترش وهابيت در ميان جوانان کشورهاي اسلامي و عربي پرداخته و به شش عامل اشاره مي کند که در زير خلاصه اي از آن بيان شده است.

   1. گرايش به انديشه طوبايي و تصويرگري مدينه فاضله از صدر اسلام به گونه اي که با مغالطه و گزينش جهت دار، تاريخ اسلام را به شکلي فرشته گونه و معصوم ترسيم نموده اند.
   2. ارتباط با جامعه در سطوح گوناگون با تسلط کامل بر منابع برداشت و بهره برداري از مناسبتهاي ديني براي تعميق مفاهيم خود و ...
   3. تلاش براي ترکيب و خلط ميان مفهوم عام و فراگير اسلام با مفهوم سلفي گري با شاخصه هاي نوپديد معاصر، به گونه اي که گفتگو و نقد درباره انديشه هاي سلفي امري بسيار خطرناک شده و گمان مي شود که نقد اين انديشه، نقد ثوابت امت اسلامي است.
   4. تندروي در برخورد با اين جريان يکي مهمترين علل رشد آن است. اين جريان با تغذيه از متون ديني که به غرباء،فرقه ناجيه، طائفه منصوره اشاره کرده است، زندگي مي کند. چنين گرايشي با فشارهاي جامعه، ادبيات مرتبط با اقليت، زندان و ... شعله ور شده و کامل ترين حالتهاي رواني را براي انجام اعمال تخريبي به نام جهاد و مقاومت در آنان به وجود مي آورد.
   5. سکوت و بي توجهي حرکتهاي اسلامي نسبت به غلو و تندوري اين جريانهاي ديني با هدف عدم ياري رساني به حکومتها و نظامهاي سياسي. هرچند برخي از اين جنبشها بر اساس مصالح يا به عنوان مشارکت در بازي دمکراتيک به نوعي با نظامهاي سياسي مصالحه کرده اند.
   6. استفاده پراگماتيک حاکميتها از سلفيت به گونه اي که سلفي گري بر اساس ايدئولوژي دستگاه حاکم سياسي در کشورهاي عربي و سياسي قالب زني و تشکيل مي شود. به همين جهت مشاهده مي شود در برخي موارد سلفيت گرايش کمونيستي و انقلابي دارد و در برخي موارد ديگر به صلح گرايش پيدا کرده و مفهوم ديني جبر را تثبيت مي کند و اين مفهوم را به توجيهي براي پشتيباني از نظامهاي ديکتاتور تبديل نموده است[22].

چگونگي رويارويي با سلفيت:

استاد «عبدالجواد ياسين» نويسنده کتاب «السلطه في الاسلام» که خود پيشتر جزو معتقدان به سلفيت بوده، بر اين باور است که:

سلفيت گرايشي رواني است. دشوار است بتوان با استفاده از روشهاي محض فکري با چنين گرايشي تعامل برقرار نمود. تقابل ديدگاه با ديدگاه و آوردن استدلال در برابر استدلال، با برخورد با انساني که از بيماري يا نقصي رواني رنج مي برد، متفاوت است... برخي از مردم چنين سلفيتي را آگاهانه و برخي ديگر ناآگاهانه باور دارند. اين روش به  حالتي پايدار در ساختار عمومي انسان از جمله بخش رواني، تبديل مي شود. انسان بالغ و عاقل در مساله گفتگو يا عدم گفتگو، تابع حجيت برهان است. تا وقتي که مساله بدين شکل باشد، آسان است و بدون اشکال ولي وقتي انسان به حکم گرايش دروني خود، از قبل تصميم گرفته که چيزي نشنود، مساله دشوار خواهد بود.[23]

برخورد سلفيت با دست آوردهاي تمدن جديد:

نواف قديمي در اين باره مي نويسد:

«شخصيت سلفي نسبت به بسياري از دست آوردهاي تمدن انساني که به شکل ناخواسته بخشي از زندگي روزمره ما شده است، با احتياط برخورد مي کند براي مثال نسبت به دموکراسي و زيست تکثرگرايانه سياسي، ابزارهاي عمل اقتصاد جديد احتياط مي کند. همچنين نوعي پس زني نسنجيده نسبت به دست آوردهاي جهاني سازي در بستر اجتماعي در شخصيت سلفي وجود دارد. تمامي اين برخوردها، به شکل ضروري از پويايي فرد و پيوند با نهادهاي اجتماعي مي کاهد».

سلفي گري و برخورد با مخالفان فکري

«سعيد فوده» در کتاب «السلفيه المعاصره و أثرها في تشتيت المسلمين» با بررسي آياتي از قرآن و مفهوم شناسي اختلاف از نظر اسلام به بررسي روش سلفيان معاصر از محمد بن عبدالوهاب تا ديگر عالمان معاصر سلفي در برخورد با مذاهب گوناگون اشاعره، معتزله، ماتريده، شيعه، صوفيه و ... پرداخته است. تکفير برخي عالمان سلفي نسبت به شخصيتهاي مورد توجه تفسيري، فقهي و کلامي را برشمرده و در پايان 5 اثر اساسي را براي سلفيت در ايجاد تفرقه و پراکندگي در جهان اسلام برمي شمارد که محور اساسي اين پنج اثر، ايجاد گسست ميان نسلهاي کنوني جهان اسلام با عالمان بعد از قرن سوم هجري توسط سلفيت است که همين گمراه خواني، اهل بدعت دانستن و تکفير بزرگان فکري جهان اسلام باعث شده، امکان بهره برداري از ميراث فکري و شخصيتي آنان براي نسلهاي جديد پديد نيايد.

استاد «نواف قديمي» در اين باره مي نويسد:

برخي اصطلاحا اين جريان جامي مي نامند. اين جريان، گروهي است که بيشتر به تندروي و غلو متهم مي شود و روحي مرجئي دارد. مسلمان را از محاسبه به سبب اعمال بي نياز مي کند. معتقدند بايد بر اعتقاد، ايمان قبلي و قول زباني اتکا نمود. بسياري از شخصيتهاي اين مجموعه، به حکومتها وابسته هستند. تخصص آنان طعنه زدن، نقد و جرح اسلامگرايان- و حتي اسلامگرايان سلفي- است در حالي که در همان حال، قدرت حاکم را از هر گونه اشتباهي تنزيه مي کنند. اين مجموعه ها غالبا در چتر حکومت وارد مي شوند. برخي از آنان نقشهاي سياسي ناپاکي را ايفا مي کنند و دشمني شديدي با بسياري از مکاتب سلفي ديگر دارند.

معيار اين مجموعه در تولي و تبري، در درون صفوف مسلمانان- در بسياري از موارد- بيش از اين که اعتقادي باشد، به ميزان پذيرش حاکميت سياسي و عدم پذيرش آن بستگي دارد».

 

سخن آخر:

آنچه در اين مقاله بيان شد اشاره به برخي نقدهاي نگاشته شده بر سلفيت معاصر بود که با هدف آشنايي خوانندگان محترم با تحولات پديد آمده در انديشه سلفيت و همچنين موضع انديشمندان و نويسندگان معاصر در رويارويي با اين پديده، به شکل گذرا مطرح شد. مسلما بررسي جامع نقدهاي معاصر بر وهابيت نيازمند مجالي گسترده تر است چنانکه مقالات و کتابهاي فراوان ديگري وجود داشته که به دليل محدوديت نشر، از بيانشان صرف نظر شد. شخصيتهاي تاثير گذار و پرتکاپويي ديگري در نقد وهابيت مانند: «الغزالي»، «حسن فرحان المالکي»، «المسعري»، «السقاف» و ... وجود دارند که به دليل اهميت آثار و حرکت علمي آنان، ترجيح داديم براي معرفي روش فکري و آثارشان مقاله هاي جداگانه اي نوشته شود.

[1] نقاش حول السلفية المعاصرة اسلام انلاين 10/5/2007

[2] سياسات السلفية الاحيائية، حسن أبوهنية، www.kwtanweer.com

[3] أوهام السلفية المعاصرة حسن أبوهنية جريدة الغد 18/5/2007

[4] التيار السلفي بين التوفيقية و التلفيقية، مراد بطل الشيشاني، نشريه اردني الغد شماره 3/2/2005

[5] تحديات الصحوة السلفية الجهادية http://www.motheer.net

[6] حکم المشايخ الذين دخلوا في نصرة المبدلين للشريعة، ابوقتادة الفلسطيني ww.muslm.net

[7] الصراع علي السلفية الجهادية، محمد ابورمان، جريدة الغد 13/6/2007

[8] نحو بلورة خطاب سلفي إصلاحي بسام ناصر جريدة الغد 1/6/2007

[9] الملامح السبعة للسلفية المعاصرة اسامه محمود www.ikhwan.net

[10] الصراع علي السلفية الجهادية، محمد ابورمان، جريدة الغد 13/6/2007

[11] مراجعه نماييد به مقاله «مناقشة قول الشيخ حامى العلي في مسألة الخروج علي أنظمة الفكر و الردة» نگاشته ابوبصير طرطوسي www.abubaseer.bizland.com

[12] السلفية المعاصرة .. قضايا شائكة گفتگو با شيخ حامد العلي سايت اسلام انلاين 12/4/2007

[13] الصحوة السلفية تغيّر جلدها؟! http://hewar.khayma.com

[14] ر. ک به نامه سرگشاده مرزوقي به سيد حسن نصر الله و همچنين مقاله او به نام الكأس فاضت: مع عنتريات حسن نصر الله

[15] ر.ك به كتاب محنة التراث الآخر؛ ادريس هاني. اين نوشتار اثر يکي از انديشمندان مراکشي است و بخش اساسي اين کتاب به نقد کتاب نقد العقل العربي نگاشته محمد عابد الجابري پرداخته است. هر چند الجابري سلفي نيست ولي در برخورد با تفکر شيعه برخوردي مشابه با جريان سلفيت اصلاحي داشته است. ادريس هاني در اين کتاب و مصاحبه هاي علمي ديگر خود(از جمله مصاحبه با نشريه منتدي الحوار المغربيه) اساسي ترين نقد خود بر اين کتاب را بهره برداري نويسنده از روشهاي معرفت شناختي و اپستمولوژيک به سود ديدگاههاي ايدئولوژيک مخالف تشيع دانسته است. هر چند هاني اعتراف دارد نقد العقل العربي تلاشي سترگ در عرصه معرفت است ولي اين کتاب را داراي لغزشهاي فراوان مي داند تا جايي که نام کتاب خود را رنج ميراث ديگر ناميده است که بيانگر حجم بالاي فهم نادرست از ميراث انديشه شيعي است.

[16] ماذا بعد إغلاق جمعية الكتاب والسنة؟ محمد أبورمان سايت اسلام اليوم  19/5/2007

[17] العقيدة في الفکر السلفي بين السيجاليه و الاحيائية بسام ناصر جريدة الغد 13/5/2005

[18] همان

[19] ألتّمظهُر السلفي في التأريخ الإسلامي، جمال مهدي صالح سايت الاسلام والديمقراطية www.demoislam.com

[20] سياسات السلفية الاحيائية، حسن أبوهنية، www.kwtanweer.com

[21] مخاض الفکر السلفي، محمد بن المختار الشنقيطي

[22] السلفية کمنطق للحياة يوسف  عبدالله الديني

[23] گفتگويي با انديشمند اسلامي عبدالجواد ياسين مجله المعالم به نقل از سايت www.ibadhiyah.net

نويسنده : حميد رضا غريب رضا


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:منتقدان با روش جديد سلفي گري را زير ذره بين نقد ميبرند , | 18:2 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=